یادداشت   جمشید پور احمد بانو سیما پورسالاری، یکی دیگر از هنرمندان مسافر لنچ رها شده استان هرمزگان است؛ هنرمندی با یک کارنامه پربار و قابل توجه و فیلمسازی تازه کار از تار و پود هنوز سرور و استاد بنده، استاد حمید سمندریان به یاد ندارم ویترینی، کلیشه‌ای و یا قراردادی نوشته باشم اینکه بانو سیما پورسالاری با شعر و داستان‌نویسی شروع کرده، با رادیو و تلویزیون همکاری پررنگ داشته، در فیلم و سریال‌های بسیاری ایفای نقش کرده، روی صحنه تئاتر درخشش چشمگیری داشته و دارد، تحصیل‌کرده رشته سینماست، در زمینه آموزش کودکان و نوجوانان ید طولایی دارد، توانایی‌هایی قابل ستایش است در سیطره هنر این مرز و بوم در اندازه بانو سیما پورسالاری بسیارند که بر اساس اصول، قاعده و قانون حاکمان هنر با بی‌توجهی و بی‌مهری مواجه هستند و تبعیض و استبداد چون تیری بر قلب این بانوی هنرمند و هم‌نگاه‌هایی‌ست که وجود پراحساس شان را مجروح کرده بانو پورسالاری اخلاق بردگی را برای عشق و علاقه اش نسبت به
یادداشت   جمشید پوراحمد امیدوارم عِرق و وابستگی را درک کنید و سری به صندوقخانه ارتباطات دوست داشتنی زندگی خود بزنید تا متوجه شوید که به شکل کامل نمی‌دانید دلیل و منطق این همه وابستگی‌هایتان را اما من به خوبی دلیل وابستگی‌ام به بانی فیلم را می‌دانم و چنانچه دوست عزیز و سختگیر ما، چرا ما؟ چون این سختگیری استاد داودی سردبیر محترم بانی فیلم» فقط شامل حال بنده نمی شود برای شما خواننده بسیار فرهیخته و عزیز توضیح خواهم ‌داد یادداشتی را که قطع یقین جناب داودی نوشته هنر عکاسی؛ فقر مشهود، شعار دروغین» از جمله موارد متفاوت و تامل‌برانگیز بانی‌فیلم است که چندی پیش منتشر شد سخن من هم مربوط به عکس و عکاسی است، اما نه از زاویه و نگاه استاد داودی نه از روزی که سیستم دیجیتال، ناباورانه به این اندازه ترند» شد و ما هم فیلتر کردن را آموختیم و نه حالا که با پدیده‌ای به نام هوش مصنوعی مواجهیم و برای من هنوز قابل درک و هضم نیست حکایت عکس و عکاسی من به سالهایی بر می‌گردد که کم کم و متا